گاهی لیوان را زمین بگذارید

ساخت وبلاگ
به: شما تاريخ : امروز از: رئيس موضوع : خودت عطف به : زندگي   من خدا هستم. امروز من همه مشكلاتت را اداره ميكنم . لطفا به خاطر داشته باش كه من به كمك تو نياز ندارم. اگر در زندگي وضعيتي برايت پيش آيد كه قادر به اداره كردن آن نيستي براي رفع كردن آن تلاش نكن . آنرا در صندوق ( چيزي براي خدا تا انجام دهد ) بگذار . همه چيز انجام خواهد شد ولي در زمان مورد نظر من ، نه تو . وقتي كه مطلبي را در صندوق من گذاشتي ، همواره با اضطراب دنبال (پيگيري) نكن . در عوض روي تمام چيزهاي عالي و شگفت انگيزي كه الان درزندگي ات وجود دارد تمركز کن . نااميد نشو ، توي دنيا مردمي هستند كه رانندگي براي آنها يك امتياز بزرگ است. شايد يك روز بد در محل كارت داشته باشي : به مردي فكر كن كه سالهاست بيکار است و شغلي ندارد ممكنه غصه زودگذر بودن تعطيلات آخر هفته را بخوري : به زني فكر كن كه با تنگدستي وحشتناكي روزي دوازده ساعت ، هفت روز هفته را كار ميكند تا فقط شكم فرزندانش را سير كند وقتي كه روابط تو رو به تيرگي و بدي ميگذارد و دچار ياس ميشوي : به انساني فكر كن كه هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشيده وقتي ماشينت خراب ميشود و تو مجبوري براي يافتن كمك مايلها پياده بروي : به معلولي فكر كن كه دوست دارد يكبار فرصت راه رفتن داشته باشد ممكنه احساس بيهودگي كني و فكر كني كه اصلا براي چي زندگي ميكني و بپرسي هدف من چيه ؟ شكر گذار باش . در اينجا كساني هستند كه عمرشان آنقدر كوتاه بوده كه فرصت كافي براي زندگي كردن نداشتند وقتي متوجه موهات كه تازه خاكستري شده در آينه ميشي : به بيمار سرطاني فكر كن كه آرزو دارد كاش مويي داشت تا به آن رسيدگي كند ممكنه تصميم بگيري لينك اين مطلب رو براي يك دوست بفرستي : متشكرم از شما ، مم گاهی لیوان را زمین بگذارید...ادامه مطلب
ما را در سایت گاهی لیوان را زمین بگذارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaeide1369c بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 1:59

سال ها پیش پسر کوچولویی بازیگوش عاشق بازی کردن در اطراف درخت سیب بزرگی بود. او هر روز از درخت بالا می رفت و سیب هایش را می خورد و استراحتی کوتاه در زیر سایه اش می کرد. او درخت را دوست می داشت و درخت هم عاشق او بود. زمان به آرامی گذشت و پسر کوچولو بزرگ شد و دیگر هر روز برای بازی به سراغ درخت نمی آمد. یک روز، پسر بعد از مدت ها برگشت، اما این بار مثل همیشه خوشحال نبود.درخت به پسر گفت: بیا با من بازی کن.پسر جواب داد: من دیگر یک پسر کوچولو نیستم و با درخت ها بازی نمی کنم. دوست دارم برای خودم اسباب بازی داشته باشم ولی پولی ندارم."متاسفم. ولی من پولی ندارم، اما تو می توانی همه ی سیب های مرا بچینی و آن ها را بفروشی و از پولش برای خودت اسباب بازی بخری."پسر بسیار خوشحال شد و تمام سیب ها را چید و با ذوق و شوق آن جا را ترک کرد. پسر هرگز بعد از چیدن سیب ها به سراغ درخت نیامد.یک روز پسر بعد از مدت ها پیش درخت برگشت این بار پسر برای خودش مردی شده بود. درخت بسیار هیجان زده شد و گفت: بیا باهم بازی کنیم." من وقتی برای  بازی ندارم. باید کار کنم و برای خانواده ام یک خانه بخرم. تو می توانی به من کمک کنی؟""متاسفم، ولی من خانه ندارم، اما می توانی شاخه های مرا ببری و با آن خانه بسازی." مرد هم همین کار را کرد و با شادمانی درخت را ترک کرد. درخت از دیدن دوست قدیمی اش خوشحال شد، اما او دیگر پیش د گاهی لیوان را زمین بگذارید...ادامه مطلب
ما را در سایت گاهی لیوان را زمین بگذارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaeide1369c بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:30

به آرامی آغاز به مردن می‌كنیاگر سفر نكنیاگر كتابی نخوانیاگر به اصوات زندگی گوش ندهیاگر از خودت قدردانی نكنیبه آرامی آغاز به مردن می‌كنیزمانی كه خودباوری را در خودت بكشیوقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنندبه آرامی آغاز به مردن می‌كنیاگر برده‏ی عادات خود شویاگر همیشه از یك راه تكراری برویاگر روزمرگی را تغییر ندهیاگر رنگ‏های متفاوت به تن نكنییا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی به آرامی آغاز به مردن می‏كنیاگر از شور و حرارتاز احساسات سركشو از چیزهایی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارندو ضربان قلبت را تندتر می‌كننددوری كنی...به آرامی آغاز به مردن می‌كنیاگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنیاگر ورای رویاها نرویاگر به خودت اجازه ندهیكه حداقل یك بار در تمام زندگی‏اتورای مصلحت‌اندیشی بروی...امروز زندگی را آغاز كن!امروز مخاطره كن!امروز كاری كن!نگذار كه به آرامی بمیری. + نوشته شده در  چهارشنبه سوم آذر ۱۳۹۵ساعت 9:33&nbsp توسط سعيده  |  گاهی لیوان را زمین بگذارید...ادامه مطلب
ما را در سایت گاهی لیوان را زمین بگذارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaeide1369c بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:30

به: شما تاريخ : امروز از: رئيس موضوع : خودت عطف به : زندگي   من خدا هستم. امروز من همه مشكلاتت را اداره ميكنم . لطفا به خاطر داشته باش كه من به كمك تو نياز ندارم. اگر در زندگي وضعيتي برايت پيش آيد كه قادر به اداره كردن آن نيستي براي رفع كردن آن تلاش نكن . آنرا در صندوق ( چيزي براي خدا تا انجام دهد ) بگذار . همه چيز انجام خواهد شد ولي در زمان مورد نظر من ، نه تو . وقتي كه مطلبي را در صندوق من گذاشتي ، همواره با اضطراب دنبال (پيگيري) نكن . در عوض روي تمام چيزهاي عالي و شگفت انگيزي كه الان درزندگي ات وجود دارد تمركز کن . نااميد نشو ، توي دنيا مردمي هستند كه رانندگي براي آنها يك امتياز بزرگ است. شايد يك روز بد در محل كارت داشته باشي : به مردي فكر كن كه سالهاست بيکار است و شغلي ندارد ممكنه غصه زودگذر بودن تعطيلات آخر هفته را بخوري : به زني فكر كن كه با تنگدستي وحشتناكي روزي دوازده ساعت ، هفت روز هفته را كار ميكند تا فقط شكم فرزندانش را سير كند وقتي كه روابط تو رو به تيرگي و بدي ميگذارد و دچار ياس ميشوي : به انساني فكر كن كه هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشيده وقتي ماشينت خراب ميشود و تو مجبوري براي يافتن كمك مايلها پياده بروي : به معلولي فكر كن كه دوست دارد يكبار فرصت راه رفتن داشته باشد ممكنه احساس بيهودگي كني و فكر كني كه اصلا براي چي زندگي ميكني و بپرسي هدف گاهی لیوان را زمین بگذارید...ادامه مطلب
ما را در سایت گاهی لیوان را زمین بگذارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaeide1369c بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:30

اززندگي و عشق يک : دوستت دارم ، نه به خاطر شخصيت تو ، بلکه به خاطر شخصيتي که من در هنگام بودن با تو پيدا مي کنم .  دو : هيچ کس لياقت اشک هاي تو را ندارد و کسي که چنين ارزشي دارد باعث اشک ريختن تو نمي شود  . سه : اگر کسي تو را آن گونه که مي خواهي دوست ندارد ، به اين معني  نيست که تو را با تمام وجودش گاهی لیوان را زمین بگذارید...ادامه مطلب
ما را در سایت گاهی لیوان را زمین بگذارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaeide1369c بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 21:27

سال ها پیش پسر کوچولویی بازیگوش عاشق بازی کردن در اطراف درخت سیب بزرگی بود. او هر روز از درخت بالا می رفت و سیب هایش را می خورد و استراحتی کوتاه در زیر سایه اش می کرد. او درخت را دوست می داشت و درخت هم عاشق او بود. زمان به آرامی گذشت و پسر کوچولو بزرگ شد و دیگر هر روز برای بازی به سراغ درخت نمی آمد. گاهی لیوان را زمین بگذارید...ادامه مطلب
ما را در سایت گاهی لیوان را زمین بگذارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaeide1369c بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 21:27

به آرامی آغاز به مردن می‌كنیاگر سفر نكنیاگر كتابی نخوانیاگر به اصوات زندگی گوش ندهیاگر از خودت قدردانی نكنیبه آرامی آغاز به مردن می‌كنیزمانی كه خودباوری را در خودت بكشیوقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنندبه آرامی آغاز به مردن می‌كنیاگر برده‏ی عادات خود شویاگر همیشه از یك راه تكراری برویاگر روزمرگی را ت گاهی لیوان را زمین بگذارید...ادامه مطلب
ما را در سایت گاهی لیوان را زمین بگذارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaeide1369c بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 21:27

  روزي مردي ثروتمند در اتومبيل جديد و گران قيمت خود با سرعت فراوان از خيابان كم رفت و آمدي مي گذشت. ناگهان از بين دو اتومبيل پارك شده در كنار خيابان يك پسر بچه پاره آجري به سمت او پرتاب كرد  ". پاره آجر به اتومبيل او برخورد كرد . مرد پايش را روي ترمز گذاشت و سريع پياده شد و ديد كه اتومبيلش صدمه زياد گاهی لیوان را زمین بگذارید...ادامه مطلب
ما را در سایت گاهی لیوان را زمین بگذارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaeide1369c بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 21:27

به: شما تاريخ : امروز از: رئيس موضوع : خودت عطف به : زندگي   من خدا هستم. امروز من همه مشكلاتت را اداره ميكنم . لطفا به خاطر داشته باش كه من به كمك تو نياز ندارم. اگر در زندگي وضعيتي برايت پيش آيد كه قادر به اداره كردن آن نيستي براي رفع كردن آن تلاش نكن . آنرا در صندوق ( چيزي براي خدا تا انجام دهد ) گاهی لیوان را زمین بگذارید...ادامه مطلب
ما را در سایت گاهی لیوان را زمین بگذارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : csaeide1369c بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 21:27